معنی जमा हुआ
जमा हुआ
یخ زده، منجمد شده
دیکشنری هندی به فارسی
واژههای مرتبط با जमा हुआ
दबा हुआ
दबा हुआ
خَفِه، فِشُردِه شُدِه، فِشُردِه
دیکشنری هندی به فارسی
थका हुआ
थका हुआ
فَرسودِه، خَستِه، بی حال، بی مِیل، کِسِل
دیکشنری هندی به فارسی
जलता हुआ
जलता हुआ
سوزان، دَر آتَش، مُشتَعِل، دِرَخشان
دیکشنری هندی به فارسی
डरा हुआ
डरा हुआ
تَرسان، تَرسیدِه
دیکشنری هندی به فارسی
तला हुआ
तला हुआ
سُرخ کَردِه، سُرخ شُدِه
دیکشنری هندی به فارسی
पका हुआ
पका हुआ
پُختِه، رِسیدِه، رِسیدِیِّگی، هِندی رِسیدِه
دیکشنری هندی به فارسی
कटा हुआ
कटा हुआ
کوتاه شُدِه، خُرد شُدِه، قَطع شُدِه، آراستِه، بُرِش خُوردِه
دیکشنری هندی به فارسی
समझा हुआ
समझा हुआ
فَهمیدِه شُدِه، دَرک کَرد
دیکشنری هندی به فارسی
सजा हुआ
सजा हुआ
آراستِه، تَزئِین شُدِه اَست
دیکشنری هندی به فارسی