معنی चार्ज करना
चार्ज करना
بار دادن، شارژ کردن
دیکشنری هندی به فارسی
واژههای مرتبط با चार्ज करना
मार्च करना
मार्च करना
راه پیمایی کَردَن
دیکشنری هندی به فارسی
खारिज करना
खारिज करना
لَغو کَردَن، دور اَنداختَن، رَد کَردَن
دیکشنری هندی به فارسی
पार्क करना
पार्क करना
ایستگاه کَردَن، پارک کَردَن
دیکشنری هندی به فارسی
कार्य करना
कार्य करना
عَمَل کَردَن، بَرایِ کار کَردَن
دیکشنری هندی به فارسی
दर्ज करना
दर्ज करना
ثَبت کَردَن، بَرایِ ثَبت نام
دیکشنری هندی به فارسی