معنی करना
करना
ترک کردن، کویر کردن، توانستن، انجام دادن، مرتکب شدن، پذیرفتن
دیکشنری هندی به فارسی
واژههای مرتبط با करना
मरना
मरना
مُردَن، بِمیر
دیکشنری هندی به فارسی
कोना
कोना
گوشِه
دیکشنری هندی به فارسی
झरना
झरना
چِشمِه، آبشار
دیکشنری هندی به فارسی
डरना
डरना
تَرسیدَن، تَرس
دیکشنری هندی به فارسی
कसना
कसना
فِشُردِه کَردَن، سِفت کَردَن، مُحکَم گِرِفتَن
دیکشنری هندی به فارسی
कहना
कहना
گُفتَن، بِگو
دیکشنری هندی به فارسی
भरना
भरना
پُر کَردَن
دیکشنری هندی به فارسی