معنی आरोपित
आरोपित
ادّعا شده، متّهم
دیکشنری هندی به فارسی
واژههای مرتبط با आरोपित
आरोपी
आरोपी
مُتَّهَم
دیکشنری هندی به فارسی
आरोप
आरोप
اِتِّهام، سَرزَنِش کَردَن، اِدِّعا، تُهمَت
دیکشنری هندی به فارسی