معنی अधिकारी
अधिकारी
افسر
دیکشنری هندی به فارسی
واژههای مرتبط با अधिकारी
अधिकार
अधिकार
قُدرَت، حُقوق، حَق، وِلایَت
دیکشنری هندی به فارسی
अहंकारी
अहंकारी
خُودبُزُرگ پِندار، مَغرور
دیکشنری هندی به فارسی
शिकारी
शिकारी
شِکارچی
دیکشنری هندی به فارسی