معنی תנאי
תנאי
شرط، وضعیت
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با תנאי
בנאי
בנאי
کارگَر ساختِمانی، سازَندِه
دیکشنری عبری به فارسی
קנאי
קנאי
حَسود، مُتِعَصِّب، مُتِوَقِّد
دیکشنری عبری به فارسی
בתנאי
בתנאי
بِه طُورِ مَشروط، اِرائِه شُدِه اَست
دیکشنری عبری به فارسی
גנאי
גנאי
قابِلِ سَرزَنِش، بَدنامی
دیکشنری عبری به فارسی