معنی שריריות
שריריות
عضلاتی بودن، عضلانی بودن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با שריריות
שבריריות
שבריריות
ضَعیفی، شِکَنَندِگی، ضَعف
دیکشنری عبری به فارسی
שמימיות
שמימיות
آسِمانِیَت، بِهِشتی
دیکشنری عبری به فارسی
שליליות
שליליות
مَنفی بودَن
دیکشنری عبری به فارسی
ברבריות
ברבריות
بَربَرِیَّت
دیکشنری عبری به فارسی
גרגריות
גרגריות
دانِه داری، دانِه بَندی، ریزبینی
دیکشنری عبری به فارسی
מרירות
מרירות
بَدخُلقِیَت، تَلخی
دیکشنری عبری به فارسی
קרירות
קרירות
خِرَد مَنطِقی، خُنَکی
دیکشنری عبری به فارسی
ריביות
ריביות
مُخاصِمَت، نِرخ بَهرِه
دیکشنری عبری به فارسی
שיחיות
שיחיות
پوشیدِگی، بوتِه ها
دیکشنری عبری به فارسی