معنی קָרוֹב
קָרוֹב
توطئه، بستن، نزدیک
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با קָרוֹב
קָרוּת
קָרוּת
خُنَکی، سَرد
دیکشنری عبری به فارسی
צָרוֹ
צָרוֹ
تَنگ، ایجاد کُنید
دیکشنری عبری به فارسی
קרוב
קרוב
نَزدیک، بَستَن
دیکشنری عبری به فارسی