معنی עקום
עקום
کج، کج شده، نامتقارن، کج کلاه، کج و معوج
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با עקום
עצום
עצום
عَظیم، بَستِه، عَظَمَت
دیکشنری عبری به فارسی
עמום
עמום
کَم نور، مُبهَم
دیکشنری عبری به فارسی
עגום
עגום
تاریک
دیکشنری عبری به فارسی
לקום
לקום
بَرخاستَن، بَرخیز
دیکشنری عبری به فارسی