להתנדנד להתנדנד لَرزِش داشتَن، تاب خُوردَن، ناپایدار بودَن، لَنگ لَنگان راه رَفتَن، سَنگین کَردَن، تِکان دادَن، تِلو تِلو خُوردَن دیکشنری عبری به فارسی