معنی מרכיב
מרכיב
مادّه اصلی، جزء
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با מרכיב
מרהיב
מרהיב
مُجَلَّل، دیدَنی، شِگِفت اَنگیز، شُکوهمَند، با شُکوه، جَذّاب
دیکشنری عبری به فارسی
רכיב
רכיב
جُزء
دیکشنری عبری به فارسی