معنی מחייב
מחייב
الزامی، الزام آور
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با מחייב
מחייך
מחייך
خَنداندَن، لَبخَند زَدَن، لَبخَندزَن
دیکشنری عبری به فارسی
מחויב
מחויב
مُتِعَهِّد، مُتِعَهِّد شُد
دیکشنری عبری به فارسی
לחייב
לחייב
صورَتحِساب دادَن، شارژ کَردَن، بَرداشت کَردَن، مَجبور کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی