معنی מחויב
מחויב
متعهّد، متعهّد شد
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با מחויב
מחייב
מחייב
اِلزامی، اِلزام آوَر
دیکشنری عبری به فارسی
מחושב
מחושב
مُحاسِبِه شُدِه، مُحاسِبِه شُدِه اَست
دیکشنری عبری به فارسی