معنی מגמגם
מגמגם
لکنت دار، لکنت زبان
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با מגמגם
לגמגם
לגמגם
گَلوگیر صُحبَت کَردَن، لُکنَت زَبان، لُکنَت داشتَن
دیکشنری عبری به فارسی