معنی מבקר
מבקר
حسابرس، کنترل کننده
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با מבקר
לבקר
לבקר
اِنتِقاد کَردَن، بازدید کُنید، مَذِمَّت کَردَن، بازدید کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
מבשר
מבשר
پیشِ رو، پیش ساز
دیکشنری عبری به فارسی
מבצר
מבצר
سَنگَر، قَلعِه
دیکشنری عبری به فارسی
מבחר
מבחר
دَستِه بَندی، اِنتِخاب
دیکشنری عبری به فارسی
מחקר
מחקר
تَحقِیقات، تَحقِیق کُنید
دیکشنری عبری به فارسی