معنی מבושל
מבושל
پخته، پخته شده
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با מבושל
מרושל
מרושל
ناقِص، شَلَختِه، نامُرَتَّب
دیکشنری عبری به فارسی
מבושם
מבושם
مُعَطَّر، مُعَطَّر شُدِه
دیکشنری عبری به فارسی
מבוטל
מבוטל
لَغو شُدِه، لَغو شُد
دیکشنری عبری به فارسی
מבוהל
מבוהל
دُچار هَراس، تَرسیدِه
دیکشنری عبری به فارسی