معنی מבוך
מבוך
هزارتو، پیچ و خم
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با מבוך
נבוך
נבוך
شَرمَندِه، خِجالَت زَدِه، مُتَحَیِّر، گیج کُنَندِه
دیکشنری عبری به فارسی
מביך
מביך
شَرم آوَر
دیکشنری عبری به فارسی
מבורך
מבורך
خُوش یُمن، مُبارَک
دیکشنری عبری به فارسی
סבוך
סבוך
پُرپُشت، مُجتَمِع، پوشیدِه
دیکشنری عبری به فارسی