معنی מאמץ
מאמץ
فرزندخواندگی، تلاش
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با מאמץ
לאמץ
לאמץ
اِتِّخاذ کَردَن، اِتِّخاذ
دیکشنری عبری به فارسی
מאמת
מאמת
تَاییدکُنَندِه، تَأیید مِی کُند
دیکشنری عبری به فارسی
מאמר
מאמר
مَقالِه
دیکشنری عبری به فارسی
מאיץ
מאיץ
شِتاب دَهَندِه
دیکشنری عبری به فارسی
מאומץ
מאומץ
پَذیرُفتِه شُدِه، بِه تَصوِیب رِسید
دیکشنری عبری به فارسی