معنی מְקוּמָה
מְקוּמָה
مستقرّ، محلّ
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با מְקוּמָה
תְקוּמָה
תְקוּמָה
رُنِسانس، تَوَلُّد دُوبارِه
دیکشنری عبری به فارسی
נְקוּדָה
נְקוּדָה
نُقطِه
دیکشنری عبری به فارسی
מְאוּמָץ
מְאוּמָץ
زَحمَت کِشیدِه، بِه تَصوِیب رِسید
دیکشنری عبری به فارسی
מְתוּמָל
מְתוּמָל
دارایِ اِنضِباط شَخصی، گیج شُدِه
دیکشنری عبری به فارسی
מְרוּמֶה
מְרוּמֶה
جَعلکار، فَریب خُوردِه
دیکشنری عبری به فارسی
מְקוּוָע
מְקוּוָע
خَط دار، ثابِت شُدِه اَست
دیکشنری عبری به فارسی