معنی מְקוֹמִיּוּת
מְקוֹמִיּוּת
بومی بودن، محل
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با מְקוֹמִיּוּת
מְקוֹרִיוּת
מְקוֹרִיוּת
اِصالَت
دیکشنری عبری به فارسی