معنی לשאת
לשאת
حمل کردن، خرس، کامیون کردن، کشیدن، شانه زدن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לשאת
לשרת
לשרת
خِدمَت کَردَن، خِدمَت کُنید
دیکشنری عبری به فارسی
לשבת
לשבת
صَندَلی گُذاشتَن، بِنِشین، نِشَستَن
دیکشنری عبری به فارسی
לצאת
לצאת
خارِج شُدَن، بِرو
دیکشنری عبری به فارسی