معنی לרקום
לרקום
گلدوزی کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לרקום
לנקום
לנקום
تَلافی کَردَن، اِنتِقام گِرِفتَن
دیکشنری عبری به فارسی
לרשום
לרשום
فِهرِست کَردَن، ثَبت کُنید، ثَبت کَردَن، یادداشت کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לרקוד
לרקוד
رَقصیدَن
دیکشنری عبری به فارسی
לרעום
לרעום
غُرِّش کَردَن، غُرِّش
دیکشنری عبری به فارسی
לקום
לקום
بَرخاستَن، بَرخیز
دیکشنری عبری به فارسی