معنی לרגל
לרגל
پشت سر کسی نگاه کردن، جاسوس، جاسوسی کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לרגל
לתרגל
לתרגל
تَمرین کَردَن، تَمرین کُنید
دیکشنری عبری به فارسی
לעגל
לעגל
دایِرِه کَردَن، دایِرِه
دیکشنری عبری به فارسی
לרכל
לרכל
غِیبَت کَردَن، شایِعات
دیکشنری عبری به فارسی
לרגש
לרגש
هَیَجان زَدِه کَردَن، بَراَنگیختَن، هَیَجان دادَن
دیکشنری عبری به فارسی
לרגע
לרגע
بِه طُورِ لَحظِه ای، بَرایِ یِک لَحظِه
دیکشنری عبری به فارسی