معنی לקפוא
לקפוא
یخ زدن، منجمد کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לקפוא
לקרוא
לקרוא
صِدا زَدَن، خوٰاندَن، خوٰاندَن بُلَند، فَریاد زَدَن
دیکشنری عبری به فارسی
לקפוץ
לקפוץ
پَریدَن، پَرِش، پَرِش کَردَن، جَهش کَردَن، جَست و خیز کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
קפוא
קפוא
یَخ زَدَه، مُنجَمِد شُدِه، سَرد، یَخِی
دیکشنری عبری به فارسی