معنی לקבוע
לקבוע
تعیین کردن، تعیین کنند
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לקבוע
לבקוע
לבקוע
تُخم گُذاری کَردَن، دَریچِه
دیکشنری عبری به فارسی
לנבוע
לנבוע
مَبدَع بودَن، نَتیجِه
دیکشنری عبری به فارسی
לטבוע
לטבוע
غَرق شدن
دیکشنری عبری به فارسی
לתבוע
לתבוע
دَعوی کَردَن، شِکایَت کُند، شِکایَت کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לקרוע
לקרוע
بُریدَن، پارِه کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לקטוע
לקטוע
قَطع کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לקבור
לקבור
دَفن کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לצבוע
לצבוע
رَنگ دادَن، رَنگ کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
קבוע
קבוע
ثابِت
دیکشنری عبری به فارسی