معنی לפסול
לפסול
محروم کردن، رد صلاحیّت
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לפסול
לפעול
לפעול
عَمَل کَردَن، عَمَل کُنید
دیکشنری عبری به فارسی
לפסל
לפסל
تراشیدَن، مُجَسَّمِه سازی، مُجَسَّمِه ساختَن
دیکشنری عبری به فارسی