معنی לפנק
לפנק
نگهداری کردن کودک، متنعّم کردن، عشق ورزیدن، لوس کردن، فرو رفتن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לפנק
לפרק
לפרק
مُنحَل کَردَن، بَرچیدَن، جُدا کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לפהק
לפהק
پاس کِشیدَن، خَمیازِه کِشیدَن
دیکشنری عبری به فارسی