معنی לעיוות
- לעיוות
- آسیب زدن، تغییر شکل دادن، تاب برداشتن، تحریف کردن
واژههای مرتبط با לעיוות
לעוות
- לעוות
- مُنحَنی شُدَن، تَحرِیف کَردَن، خَراب کَردَن، بَدشِکل کَردَن، آسیب زَدَن
עיוות
- עיוות
- عِیب، تَحرِیف، بَدشِکلی
נעימות
- נעימות
- دِلپَذیری، خُوشایَند
יעילות
- יעילות
- اَثَر بَخشی، بَهرِه وَری، مُؤَثِّر بودَن، کارایی، بازدِهی
רעיונות
- רעיונות
- ایده ها
להלוות
- להלוות
- قَرض دادَن
להשוות
- להשוות
- مُقایِسِه کَردَن، مُقایِسِه کُنید، تَضَاد داشتَن، مُشَابِه دانِستَن
עליזות
- עליזות
- شادی، خُوشبَختی، شوخی پَردازی، شوخی گَری، شادمانی، خُوش مَشرَبی، شادابی، شادی و خُوشحالی
עליונות
- עליונות
- عَظَمَت، بَرتَری، بَرتَری طَلَبی