معنی לעבוד
לעבוד
کار کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לעבוד
לעבור
לעבור
عُبور کَردَن، عُبور کُنَد، تَحتِ عَمَل قَرار گِرِفتَن
دیکشنری عبری به فارسی
לעמוד
לעמוד
ایستادَن
دیکشنری عبری به فارسی
לעבד
לעבד
فَرآیَند کَردَن، فَرآیَند
دیکشنری عبری به فارسی