معنی לעבד
לעבד
فرآیند کردن، فرآیند
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לעבד
לאבד
לאבד
گُم کَردَن، اَز دَست دادَن
دیکشنری عبری به فارسی
לעבוד
לעבוד
کار کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לכבד
לכבד
حُرمَت گُذاشتَن، اِحتِرام گُذاشتَن
دیکشنری عبری به فارسی