معنی לסמן
לסמן
برچسب زدن، علامت گذاری کنید، علامت زدن، معنی دادن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לסמן
לאמן
לאמן
مُرَبّی کَردَن، قَطار، آموزِش دادَن
دیکشنری عبری به فارسی
לממן
לממן
پول تَامین کَردَن، اُمور مالی، مالی شُدَن، سَرمایِه گُذاری کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לסנן
לסנן
فیلتِر کَردَن، فیلتِر کُنید، نَشت یافتَن
دیکشنری عبری به فارسی
לסמל
לסמל
نَمادین بودَن، نَمَاد کَردَن، نَمادین کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לסכן
לסכן
دَر مَعرِضِ خَطَر قَرار دادَن، بِه خَطَر اَنداختَن
دیکشنری عبری به فارسی
לשמן
לשמן
مُرغ را چَرب کَردَن، رُوغَن
دیکشنری عبری به فارسی