معنی לסמל
לסמל
نمادین بودن، نماد کردن، نمادین کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לסמל
לסמן
לסמן
بَرچَسب زَدَن، عَلامَت گُذاری کُنید، عَلامَت زَدَن، مَعنی دادَن
دیکشنری عبری به فارسی