معنی לסדר
לסדר
ترتیب دادن، سفارش دهید، سر و سامان کردن، به هم ریختن، رد شدن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לסדר
בסדר
בסדר
اُکِی، باشِه، خوب، تَرتِیب وار
دیکشنری عبری به فارسی
לגדר
לגדר
مَحصور کَردَن، حِصار
دیکشنری عبری به فارسی
לבדר
לבדר
سَرگَرم کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לספר
לספר
تَعرِیف کَردَن، بِگو
دیکشنری عبری به فارسی
לשדר
לשדר
پَخش کَردَن، اِنتِقال دَهَد، پَخش تِلِویزیونی کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی