معنی לנקום
לנקום
تلافی کردن، انتقام گرفتن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לנקום
לנאום
לנאום
مُوعِظِه کَردَن، صُحبَت کُنید
دیکشنری عبری به فارسی
לנשום
לנשום
دَمیدَن، نَفَس بِکُش
دیکشنری عبری به فارسی
לנקות
לנקות
پاک کَردَن، تَمیز کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לנקוש
לנקוש
گاز گِرِفتَن، دَر زَدَن
دیکشنری عبری به فارسی
לנקוף
לנקוף
نِیش زَدَن، بِه اِشارِه
دیکشنری عبری به فارسی
לרקום
לרקום
گُلدوزی کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לקום
לקום
بَرخاستَن، بَرخیز
دیکشنری عبری به فارسی