معنی לנסות
לנסות
تلاش کردن، سعی کنید، آزمایش کردن، سعی کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לנסות
לנסוע
לנסוע
عَمَل کَردَن، سَفَر، سَفَر کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לנכות
לנכות
لَنگَر کَردَن، کَسر کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לנחות
לנחות
فُرود آمَدَن، زَمین
دیکشنری عبری به فارسی
לכסות
לכסות
کُلاه گُذاشتَن، پوشِش، پوشاندَن، دامَنِه داشتَن، پوشِش دادَن
دیکشنری عبری به فارسی
לנקות
לנקות
پاک کَردَن، تَمیز کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לנפות
לנפות
اَلَک کَردَن، اِشکال زُدایی
دیکشنری عبری به فارسی
לעסות
לעסות
ماساژ دادَن
دیکشنری عبری به فارسی