معنی לנטוע
לנטוע
جدا کردن، گیاه، کاشت کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לנטוע
לנסוע
לנסוע
عَمَل کَردَن، سَفَر، سَفَر کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לנטוש
לנטוש
مَحبوس کَردَن، رَها کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לנבוע
לנבוע
مَبدَع بودَن، نَتیجِه
دیکشنری عبری به فارسی
לקטוע
לקטוע
قَطع کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی