معنی למקם
למקם
قرار دادن، محل
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با למקם
למקסם
למקסם
حَدّاکثَر کَردَن، بَرایِ بِه حَدّاکثَر رِساندَن
دیکشنری عبری به فارسی
לשקם
לשקם
بازسازی کَردَن، بازگَرداندَن
دیکشنری عبری به فارسی