معنی למיין
למיין
طبقه بندی کردن، مرتّب کردن، رتبه بندی کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با למיין
לדמיין
לדמיין
تَصَوُّر کَردَن، تَصَوُّر کُنید
دیکشنری عبری به فارسی
לציין
לציין
نِشانِه گُذاری کَردَن، بَیان کُند، مُشَخَّص کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی