معنی לכסות
לכסות
کلاه گذاشتن، پوشش، پوشاندن، دامنه داشتن، پوشش دادن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לכסות
לכנות
לכנות
لَقَب دادَن، تَماس بِگیرید
دیکشنری عبری به فارسی
לנסות
לנסות
تَلاش کَردَن، سَعی کُنید، آزمایِش کَردَن، سَعی کَردن
دیکشنری عبری به فارسی
לכבות
לכבות
خاموش کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לעסות
לעסות
ماساژ دادَن
دیکشنری عبری به فارسی