معنی לכלוא
לכלוא
در قفس انداختن، زندانی کردن، محصور کردن، حبس کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לכלוא
לכלול
לכלול
شامِل بودَن، شامِل شَوَد، شامِل کَردَن، دَر بَر گِرِفتَن
دیکشنری عبری به فارسی
לכלוך
לכלוך
آلودِگی، خاک، پَلیدی، کَثیفی
دیکشنری عبری به فارسی