معنی לכבות
לכבות
خاموش کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לכבות
לבכות
לבכות
گِریِه کَردَن، گِریِه کُن
دیکشنری عبری به فارسی
לכסות
לכסות
کُلاه گُذاشتَن، پوشِش، پوشاندَن، دامَنِه داشتَن، پوشِش دادَن
دیکشنری عبری به فارسی
לכנות
לכנות
لَقَب دادَن، تَماس بِگیرید
دیکشنری عبری به فارسی
לכבוש
לכבוש
فَتح کَردَن، تَسخیر کُنَد
دیکشنری عبری به فارسی