معنی לירות
לירות
ریختن، شلّیک کنید، پرتاب کردن، شلّیک کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לירות
להרות
להרות
تَصَوُّر کَردَن، حامِلِه شُدَن
دیکشنری عبری به فارسی
לקרות
לקרות
رُخ دادَن، اِتِّفاق بیُفتَد
دیکشنری عبری به فارسی