معنی ליישם
ליישם
اعمال کردن، اعمال شود، اجرا کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با ליישם
ליישר
ליישר
هَم راستا کَردَن، راست کَردَن، صاف کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
ליישב
ליישב
صُلح دادَن، حَلّ و فَصل کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی