معنی ליישב
ליישב
صلح دادن، حلّ و فصل کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با ליישב
ליישר
ליישר
هَم راستا کَردَن، راست کَردَن، صاف کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
ליישם
ליישם
اِعمال کَردَن، اِعمال شَوَد، اِجرا کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לייצב
לייצב
ثُبات دادَن، بَرایِ تَثبیت، ثابِت کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לייבש
לייבש
آب زُدایی کَردَن، خُشک کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی