معنی לייצב
לייצב
ثبات دادن، برای تثبیت، ثابت کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לייצב
ליישב
ליישב
صُلح دادَن، حَلّ و فَصل کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לייצר
לייצר
ساختَن، تَولِید کُنَند، تَولِید کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לייצג
לייצג
نَمَایَندِگی کَردَن، نَمَایَندِگی کُنَد
دیکشنری عبری به فارسی
לייצא
לייצא
صادِر کَردَن، بَرایِ صادِرات
دیکشنری عبری به فارسی