معنی לחסן
לחסן
واکسن زدن، تلقیح کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לחסן
לאחסן
לאחסן
اَنبار کَردَن، فُروشگاه
دیکشنری عبری به فارسی
מחסן
מחסן
مَخزَن، اَنبار
دیکشنری عبری به فارسی
לחסר
לחסר
کَمبود داشتَن، کَم کَردَن، تَفرِیق کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לחסל
לחסל
حَذف کَردَن، اَز بِین بُردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לרסן
לרסן
مَحدود کَردَن، مَهار کَردَن، کُنتُرُل کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی