معنی לחנוק
לחנוק
خفه کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לחנוק
לחקוק
לחקוק
حَکّاکی کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לחנות
לחנות
اُردوگاه زَدَن، اُردوگاه، ایستگاه کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לחנוך
לחנוך
آغاز کَردَن، اِفتِتاح
دیکشنری عبری به فارسی
לחמוק
לחמוק
طَفرِه رَفتَن، لَغزِش، دُزدیدَن
دیکشنری عبری به فارسی
לחלוק
לחלוק
تَقسیم کَردَن، بِه اِشتِراک بُگذارید
دیکشنری عبری به فارسی