معنی לחזר
לחזר
دادگاه کردن، دادگاه، گول زدن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לחזר
למחזר
למחזר
بازیافت کَردَن، بازیافت
دیکشنری عبری به فارسی
לחסר
לחסר
کَمبود داشتَن، کَم کَردَن، تَفرِیق کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לחזק
לחזק
تَقوِیت کَردَن، تَقوِیت کُنَد، قَوی کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לחזור
לחזור
بازگَشتَن، بازگَشت، تِکرار کَردَن، بَرگَشتَن
دیکشنری عبری به فارسی
לחבר
לחבר
تَرکیب کَردَن، اِتِّصال، اِتِّصال دادَن، بَستَن، وَصل کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לפזר
לפזר
زُدودَن، پَراکَندِه کَردَن، پاشیدَن
دیکشنری عبری به فارسی
לשחזר
לשחזר
بازسازی کَردَن، بازگَرداندَن، بازیابی کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی