معنی לחבק
לחבק
در آغوش گرفتن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לחבק
לאבק
לאבק
غُبار پاشیدَن، گَرد و غُبار
دیکشنری عبری به فارسی
לחלק
לחלק
تَوزِیع کَردَن، بَخش، تَقسیم کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לחזק
לחזק
تَقوِیت کَردَن، تَقوِیت کُنَد، قَوی کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לחבר
לחבר
تَرکیب کَردَن، اِتِّصال، اِتِّصال دادَن، بَستَن، وَصل کَردَن
دیکشنری عبری به فارسی
לחבל
לחבל
خَرابکاری کَردَن، خَرابکاری
دیکشنری عبری به فارسی