معنی לזהם
לזהם
آلودن، آلوده کردن، آلودگی ایجاد کردن
دیکشنری عبری به فارسی
واژههای مرتبط با לזהם
לזהב
לזהב
طَلا کَردَن، بِه طَلا
دیکشنری عبری به فارسی